گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هشتم
.V- آزادی مطبوعات: 1643-1649


در 13 اوت 1644 یک روحانی پرسبیتری به نام هربرت پامر در حین وعظ در برابر پارلمنت پیشنهاد کرد که رساله میلتن درباره طلاق در ملاعام سوزانده شود. رساله سوزانده نشد، اما شکایت پامر باعث شد که شرکت ستیشنرز، که از کتابفروشان انگلیسی تشکیل شده بود، به مجلس عوام رجوع کند و خاطرنشان سازد (24 اوت) که قانون مربوط به ثبت کتابها و جزوه ها و صدور پروانه برای آنها از طرف شرکت به وسیله نویسندگان نقض شده است. این قانون از دوران سلطنت الیزابت سابقه داشت; در 14 ژوئن 1643 پارلمنت آن را با فرمان زیر

تقویت کرد.
هیچ ... کتاب، جزوه، روزنامه، یا قسمتی از آن ... نباید ... چاپ شود ... یا به فروش رسد ... مگر اینکه نخست به توسط کسانی که از طرف هر دو مجلس، یا یکی از آن دو، برای صدور پروانه تعیین شدهاند مورد تصویب قرار گیرد و، بر طبق رسم قدیم، در دفتر شرکت ستیشنرز ثبت شود.
هرگونه نقض این مقررات به دستگیری مولفان و چاپگران مربوط منجر میشد.
میلتن مرتبا در ثبت انتشارات نثری خود اهمال میکرد. گرچه آیین و انضباط طلاق دو ماه پس از صدور آن فرمان از چاپ خارج شد، میلتن مقررات فرمان را نادیده گرفت. شاید او برای پارلمنت “عنصر مطلوب” بود، زیرا آن را در کشمکش با شاه حمایت کرده بود; به هر حال پارلمنت متعرض او نشد. اما آن فرمان همچنان بر گرد سر میلتن و تمام مولفان بریتانیا میچرخید. بر میلتن غیر ممکن مینمود که ادبیات در زیر چنین سانسوری رشد کند. اگر بنا بود که پارلمنت و کلیسا انگلیسیان را به خاطر بیانشان بیازارند، از خلع شاه و اسقفان سانسورگر چه سودی حاصل شده بود در 24 نوامبر 1643، میلتن باشکوهترین اثر منثور خود را، بدون ثبت و اجازه، با این عنوان منتشر کرد: آریوپاگیتیکا: سخنرانی آقای جان میلتن خطاب به پارلمنت انگلستان در مورد آزادی چاپ غیرمجاز1یچ گونه نشانهای از شدت و خشونت کلام دیده نمیشود و “کلام” تا حد عالی از رسایی زبان و فکر حفظ شده است. میلتن با نهایت احترام از پارلمنت تقاضا میکند که سانسور بر مطبوعات را “به مثابه مقرراتی که با جلوگیری از فعالیتی که هنوز ممکن است در میدان خرد دینی و مدنی به کشفیاتی منتهی شود، مردم را از دانشاندوزی دلسرد میکند، مجددا مورد بررسی قرار دهد.” آنگاه در یک رشته از عبارات عالی و مشهور میگوید:
من انکار نمیکنم که یکی از مهمترین دلبستگیهای کلیسا و مشترکالمنافع مراقبت بر چگونگی کتابهاست; درست همان گونه که باید بر رفتار مردم واقف بود; و پس از آن باید خاطیان را توقیف و زندانی کرد و تندترین قضاوتها را درباره آنان به جا آورد. زیرا کتابها اشیای مطلقا مردهای نیستند، بلکه چنان قدرت زندگی در خود دارند که میتوانند به قدر همان روحی که از آن برآمدهاند فعال باشند; آری، آنها مانند ظرفی در خودشان خالصترین اثر و جوهر آن هوش زندهای را دارند که آنها را به وجود آورده است. من میدانم که آنها همان قدر دارای حیات هستند و همان اندازه بارورند که به دندان آن اژدهای افسانهای میمانند; و وقتی این سو و آن سو افشانده شوند، ممکن است احیانا به شکل مردان مسلح ناگهان از زمین برویند. معهذا، از سوی دیگر، اگر در مراقبت بر کتابها احتیاط نشود، از میان بردن یک کتاب خوب ممکن است برابر با قتل نفس باشد. هر کس مردی را بکشد موجود معقولی را کشته است که شبه خداست; اما آن که کتاب

1. واژه “آریوپاگیتیکا” به موضوعاتی اطلاق میشد که با دادگاه عالی آتن ارتباط داشت. این دادگاه چون بر روی تپه آریاپاگوس تشکیل میشد، نام خود را از آن تپه ماخوذ داشته بود. میلتن عنوان اثر خود را از کتابچهای گرفته بود که در 355 ق م به وسیله ایسوکراتس خطاب به دادگاه آریوپاگوس نوشته شده بود.

خوبی را نابود میکند خود خرد را میکشد، یعنی صورت خدا را به هلاکت میرساند. بسیاری از مردم فقط زندگی جسمانی دارند و مانند باری بر روی زمین هستند; اما یک کتاب خوب خون و مایه زندگی یک روح عالی است که مخصوصا برای حیاتی در ورای زندگی عادی تدهین و ذخیره شده است. این موضوع صحیح است که هیچ عصری نمیتواند زندگی گذشته را باز گرداند; و شاید از این جهت هیچ خسرانی حاصل نشود و انقلابات قرون غالبا زیان ناشی از فقدان یک حقیقت طرد شده را جبران نمیکنند، اما این فقدان چنان مهم است که شاید زندگی ملتها را بدتر کند.
پس باید آگاه باشیم از اینکه چه ایذایی را علیه زحمات زنده مردم عادی آغاز میکنیم; چگونه آن زندگی چاشنیدار انسان را که در کتابها حفظ و ذخیره شده است فرو میریزیم، زیرا میبینیم که از این راه ممکن است به نوعی آدمکشی اقدام شود، و این آدمکشی گاه به شکل شهادت باشد، و اگر به تمام مطبوعات بسط یابد، به نوعی قتل عام بینجامد که در آن اعدام نه به کشتن یک عنصر زندگی منجر میشود، بلکه به آن عنصر پنجم و اثیری ضربت میزند که دم خود خرد است و بیش از آنچه یک زندگی را نابود کند، حیات جاودانی را میکشد.
میلتن سرزندگی عقلی آتن قدیم را شرح میدهد که در آن فقط آن نوشته هایی سانسور میشدند که الحادآمیز و افترا زننده بودند; “به همین استاد هم کتابهای پروتاگوراس1 به فرمان قضات آریوپاگوس سوزانده شدند و خود او به سبب خطابهای که در آن اظهار کرده بود ،نمیداند خدایانی هستند یا نه< از آن سرزمین تبعید شد.” میلتن دولت روم قدیم را به خاطر آزادی دادن زیاد به نویسندگان میستاید، و بعد رشد سانسور را در روم امپراطوری و کلیسای کاتولیک وصف میکند. بنابر احساس او، این فرمان تحصیل پروانه “ملکیت” را سلب میکند. “اگر ما از زیر چوب مدرسه بیرون آییم و به زیر چوب مدرسه بیرون آییم و زیر چوب دیگری بیفتیم، مزیت مرد بودن بر شاگرد مدرسه بودن چیست” دولتها و پروانهدهندگانشان لغزش پذیرند; از این رو نباید تمایلات خود را بر مردم تحمیل کنند، بلکه باید به خود مردم اجازه دهند که برگزینند و بیاموزند، ولو اینکه این کار به طریق پرزحمت و پرخرج “آزمایش و خطا” انجام گیرد:
من میتوانم یک فضیلت ناپایدار و محصور را که فعلیت نیافته و دم در نیاورده است و هرگز بیرون نجسته و با حریفان خویش روبرو نشده است، بلکه از دور مسابقه خارج شده است ... بستایم. به من آزادی دانستن، بیان کردن و بحث کردن آزاد بر طبق وجدان را، به جای تمام آزادیهای دیگر و بالاتر از آنها، بدهید ... . اگر تمام آیینها مانند نفخه باد رها شوند تا آزادانه بر سراسر زمین بشورند، چنانچه “حقیقت” در مزرعه باشد و ما با صدور جواز و جلوگیری از فعالیت در قدرت او (حقیقت) شک کنیم، به خودمان زیان رساندهایم. بگذار که “حقیقت” و “کذب” با هم در افتند; چه کسی تا به حال

1. فیلسوف سوفسطایی یونانی در مذهب از لاادریه بود و به همین جهت در 411 ق م متهم به انکار درک حقایق نخستین گردید و به دادگاه آریوپاگوس جلب، از آتن مطرود و در راه سفر سیسیل در دریا هلاک شد.-م.

دیده است که، در یک مقابله آزاد و آشکار، “حقیقت” شکست خورده باشد
معهذا میلتن تقاضای آزادی کامل مطبوعات را ندارد; او معتقد است که الحاد، افترا و نوشته های منافی عفت باید غیرقانونی شناخته شوند و از رواداری نسبت به مذهب کاتولیک ابا میکند، زیرا که آن را دشمن کشور میشناسد و میگوید که خود مذهب کاتولیک ضد تساهل و رواداری است. اما کشوری که از جهات دیگر در حیطه فکر و بیان آزاد باشد، در صورت تساوی سایر شرایط، باید به سوی عظمت گام بردارد.
به گمانم در ذهن خود ملت نجیب و نیرومندی را میبینم که مانند مردی قوی که از خواب برخیزد برپا میجهد و بندهای محکم را پاره میکند. گویی آن را چون عقابی میبینم که بچه نیرومند خود را میپرورد و چشمان درخشان خویش را به گل شکفته نیمروز خیره میکند ... .
پارلمنت به مستدعیات میلتن وقعی ننهاد; بلکه برعکس با شدت بیشتری (در 1647، 1649 و 1653) علیه چاپ بدون اجازه کتاب قوانینی وضع کرد. اعضای شرکت ستیشنرز اعتراض کردند که میلتن آریوپاگیتیکا را به ثبت نرسانده است; مجلس اعیان دو قاضی را مامور کرد که از او بازپرسی کنند; ما نتیجه را نمیدانیم، اما ظاهرا مزاحمتی برای او فراهم نشد; وی برای پیرایشگران فاتح منادی خوبی بود.
در فوریه 1649، فقط دو هفته پس از اعدام چارلز از اول، میلتن جزوهای درباره دوران حکومت شاهان و ضابطان منتشر کرد. در آن جزوه، اعلام کرد که این نظریه قرارداد اجتماعی را قبول دارد که به موجب آن اختیارات دولت از قدرت مردم مشتق است، و “برای کسانی که آن قدرت را دارا هستند ... مشروع است که یک شاه ظالم و شریر را محاکمه کنند و پس از محکوم شدن او به نحو بایسته او را خلع و اعدام کنند”. یک ماه بعد، شورای دولتی حکومت انقلابی میلتن را دعوت کرد که “منشی زبانهای خارجه” آن شورا باشد. او حماسهسرایی خود را کنار نهاد و به مدت پانزده سال خویشتن را وقف خدمت “مشترکالمنافع پیرایشگر” و حکومت سرپرستی کرامول کرد.